کد مطلب:315545 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:153

نامه ی پسر مرجانه به حر
كاروان امام همچنان راه خود را در صحرا ادامه می داد. گاهی به راست و گاهی به چپ میل می كرد. سپاهیان حر، آنان را به طرف كوفه سوق می دادند، و در رفتن به طرف صحرا بازمی داشتند، لیكن كاروان حسینی از رفتن به آن سو امتناع می كرد. ناگهان سواری را دیدند كه به سرعت می تاخت، پس اندكی درنگ كردند تا او برسد. سوار كه پیك ابن زیاد بود خود را به حر رساند، به او سلام كرد - ولی آن خبیث به امام سلام نكرد - و نامه ی ابن زیاد را تسلیم او كرد.

حر نامه را گشود و دید در آن چنین آمده است:

«همینكه نامه و پیك من نزدت آمد، بر حسین سخت بگیر و او را در بیابانی بدون حفاظ و آب فرود بیاور. به فرستاده ام گفته ام كه تو را ترك نكند و همچنان مراقبت باشد، تا دستورم را انجام دهی؛ سپس نزد من بازگشته و از حسن اجرای دستور، باخبرم سازد».

پسر مرجانه از نظر سابق خود مبنی بر دستگیری امام و اعزام ایشان به كوفه،



[ صفحه 169]



اعراض كرده بود. احتمالا از آن می ترسید با آمدن امام به كوفه، اوضاع آن شهر به نفع امام دگرگون شود؛ لذا بهتر دید حضرت را در صحرایی دور از آبادی محاصره كند و از این راه به اهداف خود دست پیدا كند.

حر، نامه ی ابن زیاد را بر حضرت خواند و ایشان را كه خواستار ادامه ی مسیر و رسیدن به جایی كه آبادی و آبی باشد، از رفتن بازداشت؛ زیرا چشمان پیك ابن زیاد او را می نگریست و هر حركت مخالف فرمان اربابش، پسر مرجانه را ثبت می كرد.

«زهیر بن قین» كه از بزرگان اصحاب و خاصان امام بود، به حضرت پیشنهاد كرد، با حر بجنگند، لیكن حضرت امتناع نمود و فرمود:

«هرگز پیش قدم جنگ با آنان نخواهم بود».